آنچه کارلوس کیروش به زمامداران حکومت اسلامی می تواند بیاموزد!؛ ف. م. سخن
تیم ملی فوتبال ایران، اگر چه موفق به راهیابی به دور دوم مسابقات جام جهانی نشد، اما با افتخار و سر افرازی، به ایران بازگشت و مورد استقبال گرم مردم قدرشناس قرار گرفت.
من در صفحه ی فیس بوک ام مطلبی نوشتم با عنوان آن چه از کیروش می توان آموخت، که در اینجا تکمیل شده ی آن را خدمت خوانندگان گرامی تقدیم می کنم.
کار بزرگی که کیروش کرد، نه آماده کردن تیم ملی از نظر جسمی و تکنیکی، بلکه آماده کردن تیم از نظر ذهنی و معنوی بود. به بیان دیگر، کیروش بیشتر بر «ذهن» بازیکنان اثر گذاشت تا بر «جسم» آن ها.
در مسابقه ی اول، بعد از پیروزی بر تیم مراکش، بازیکنان تیم ملی، کیروش را بر سر دست بلند کردند و به این گونه قدرشناسی و مهر خود را به سرمربی تیم نشان دادند؛ بازیکنانی که هر کدام شان چه در تیم های نامدار خارجی و چه در تیم های داخلی، نام آور و قدر هستند و معمولا چنین بازیکنانی تن به فرمان مربی یا بازی تیمی و گروهی نمی دهند.
اما با کمال تعجب، بازی بازیکنان ما، تیمی بود و از فردسالاری و بازی فردی خبری نبود. این نوع بازی نه تنها قدر و ارزش بازیکنان خوب را پایین نیاورد بلکه افرادی مانند بیرانوند توانستند خود را در چهارچوب تیم، به جهانیان نشان دهند و قدر و ارزش خود را آشکار کنند.
جالب اینجاست که نه تنها بازیکنان تیم، بلکه بزرگان فوتبال در خارج از تیم نیز کار کیروش را ستودند و او را استاد و راهبر دانا توصیف کردند؛ توصیف هایی که معمولا بزرگان ایرانی، از بیان آن ها احتراز می جویند.
کیروش، نمونه ای ست از مدیریت دانا و کارآ. مدیریتی که می تواند حتی باخت تیم اش را تبدیل به بُرد کند.
مدیریت، یک دانش است. به صِرفِ داشتن نام و تجربه، نمی توان بر خود نام مدیر نهاد. این که با رانت و پارتی بر صندلی مدیریت تکیه زنیم و رفتار های «مدیرانه» که در جهان کنونی، اسباب خنده و تمسخر است از خود بروز دهیم، از کسی مدیر نمی سازد. البته می توان نام مدیر را با خود یدک کشید ولی عاقبت کار چنین مدیری معلوم است:
نابود کردن منابع و امکانات و ضایع کردن استعدادها.
نابود کردن منابع و امکانات و ضایع کردن استعدادها.
کیروش، با تمام مشقاتی که «شبه مدیران» بد دل، برای او به وجود آوردند، با تمام کمبودهای سخت افزاری و نرم افزاری، با تمام سنگ هایی که به پیش پای اش افکنده شد، به دلیل مدیر و مدبر بودن، توانست با کمترین امکانات، تیم ملی ما را «در حد مقدورات انسانی- به اوج برساند.
حال، مدیریت کیروش را با مدیریت های مدیران جمهوری اسلامی مقایسه می کنیم:
عالی ترین مقام جمهوری اسلامی، یعنی سید علی خامنه ای، کسی ست که در حد خدایی اقتدار دارد. او اگر یک کلمه فرمان دهد، شخص اعدامی عفو می شود، یا شخص بی گناه اعدام می گردد. او اگر اراده کند، ده ها موشک به سمت هر کشوری که اراده کند شلیک می شود. او می تواند فرمان دوستی یا دشمنی با فلان کشور و بهمان دولت را بدهد.
عالی ترین مقام جمهوری اسلامی، یعنی سید علی خامنه ای، کسی ست که در حد خدایی اقتدار دارد. او اگر یک کلمه فرمان دهد، شخص اعدامی عفو می شود، یا شخص بی گناه اعدام می گردد. او اگر اراده کند، ده ها موشک به سمت هر کشوری که اراده کند شلیک می شود. او می تواند فرمان دوستی یا دشمنی با فلان کشور و بهمان دولت را بدهد.
اما همین آدم، با این اختیارات باور نکردنی و امکانات بی نهایتی که در اختیار دارد، به جای این که بتواند ایران و ایرانیان را به اوج برساند، به حضیض ذلت کشانده. حرف راست این موجود را هم هیچکس باور نمی کند. او به جای این که اذهان مردم را بسازد، تا عمق سلول های مغز ایرانیان را با شک و دو دلی و بد دلی پر کرده است. گفتار او، به هیچ شکل مسموع نیست، و جز مشتی فدایی بی مغز، هیچکس حرف هایش را نه می شنود و نه جدی می گیرد.
علت این امر چیست؟
خامنه ای مسوولی ست که مسوولیت های خرابکاری اش را بر عهده نمی گیرد. او دودوزه باز است و چون نظر جمع برایش مطلقا مهم نیست و برای مردم احترام قلبی قائل نیست مردم هم با او همچون مترسک سر جالیز برخورد می کنند.
مدیرانِ دیگرِ کشور را بنگرید:
از رییس جمهور تا رییس بانک مرکزی...
از رییس جمهور تا رییس بانک مرکزی...
اولی می خواهد به ریش مردم آویزان باشد و مردم او را به سر منزل مقصود برسانند، و دومی صریحا می گوید که نمی داند در مقابل بحران ها چه باید بکند!
مثل این است که مربی فوتبال، بازیکنان اش را به امان خدا در زمین رها کند، و دست آخر مسوولیت شکست و بازی بد تیم اش را بر عهده نگیرد...
در باره ی مدیریت کیروش بسیار می توان گفت و نوشت. از نحوه ی کار او بسیار می توان آموخت. مدیریت امروز بر اساس «خر کاری» نیست. مدیریت امروز، مثل احمدی نژاد به خودش بی خوابی و گرسنگی نمی دهد که مثلا بگوید من چون مثل چهارپا کار می کنم پس مدیر خوبی هستم. این که به کیروش به خاطر مرخصی هایش ایراد می گرفتند، از سوی همان «مدیرنماهایی» بود که ایران را با مدیریت ابلهانه شان به فنا دادند.
آموختن از کیروش، کارِ حکومتیان نیست. ای کاش دستکم مخالفان حکومت از او، کار با تیم و تاثیر گذاشتن بر اذهان مردم را بیاموزند!
نظرات
ارسال یک نظر