آیت الله هاشمی شاهرودی به دَرَک سفلی پیوست؛ ف. م. سخن



شنیدن خبر مرگ جنایتکاران مرا خوشحال نمی کند. جنایتکار باید بماند و سزای اعمال اش را پیش از مرگ ببیند. مرگ، مجازات مناسبی برای جنایتکاران نیست. محاکمه ی جنایتکار در پروسه ای طولانی که به کوچک ترین جزییات جنایت اش اعتراف کند و آسیب دیدگان و شهود، تک به تک به شکایت و بیان حقایق در مورد او بپردازند، نگهداری از جنایتکار به صورت ایزوله از جامعه، و دور از همفکران و همترازان، و معرفی او به جامعه، به عنوان الگوی جنایتکاران و تبهکاران و آخر و عاقبت آن ها، بهترین و سنگین ترین مجازات برای چنین افرادی ست.
آیت الله شاهرودی و افرادی در تراز او، جنایتکاری شان، دامن یک نفر و دو نفر را نگرفته است؛ جنایت آن ها نه تنها از نظر کمّی، انسان های بسیاری را از هستی ساقط کرده، بلکه از نظر کیفی، بشریت را مورد تهدید قرار داده است.
در باره ی این موضوع -یعنی کیفیت جنایت هاشمی شاهرودی- قبلا نوشته ام. این جنایتکار، شخصی ست که نه تنها حکم به جنایت و کشتار می داده، بلکه تئوری های جنایتکارانه و غیر انسانی خود را در قالب کتاب عرضه می کرده و این تئوری ها را به شاگردانِ زیرِ دستِ خود می آموخته است. به همین لحاظ تبهکاری شاهرودی حالتی خاص و ویژه پیدا می کند.
شاهرودی کسی ست که رسما و علنا از جنایت و کیفیت جنایت ضد بشری «می نویسد». او رسما و علنا حکم می کند که مخالف دین اسلام را باید از بلندی به زیر انداخت. باید او را آتش زد. باید دست و پا برید... و نه تنها این کارها را کرد، بلکه طوری کرد که محکوم در اثنای مجازات «درد بکشد»...
احکام رذیلانه ی این به دَرَک پیوسته را با هم می خوانیم به این امید که شاگردان اش به جزایی که سزای شان است برسند.

«صفحه ى ٣٣۶ کتاب «بایسته هاى فقه جزا» نوشته ی آیت الله هاشمی شاهرودى:
«...اما آنچه از ادلـۀ حدود و تعزیرات به دست می آید این است که دردناک بودن کیفر به مقدار متعارف آن، شـرطی لازم بوده و جزو اصـل کیفر قرار داده شـده است. در نـتیجه، بی حس کردن محکـوم هنگـام اجرای کیفر به گـونه ای که درد تازیـانه یـا قطـع عضو را احساس نکند، جایز نیست. رأی صحیح همین است و به چند بیان میتوان آن را تقریب کرد...»
صفحه ى ٣٣٧ همین کتاب در باره ى مجازات هایى مثل «به صلیب کشیدن» و «بریدن دست و پا»:
«...آیه ای که حـد محـاربه را بیان کرد، نیز دلالت بر شدیـد بودن کیفر آن دارد، کیفرهایی ماننـد کشـتن و به صـلیب کشـیدن و بریـدن دست و پا در این آیه همه به صـیغۀ تفعیل آمده است که دلالت بر تشدید فعل دارد و آنچه از آن فهمیده میشود شدید کردن کیفر است...»
صفحه ى ٣٣٨ کتاب در باره ی دلیل «فنى» ضرورت درد کشیدن مجرم در اثناى مجازات:
«منظور از تشریع حد، عذاب دادن و آزردن مرتکب است تا بدین وسیله او و بلکه دیگران را از ارتکاب جرم بازدارد. به همین جهت در بعضی از حدود، واجب است که مجازات در حضور گروهی از مؤمنان صورت گیرد و ایشان شاهد اجرای حد باشند.
ممکن است ادعاشود که اجرای حـد خصوصًا درمواردی مثل قطع عضو،حتی اگرمحکوم رابی حس نیزکننـد، همواره مرتبه ای از عـذاب و آزار را به همراه دارد ولو به لحاظ آثار بعـد از اجرا باشـد.
بر این اساس، مراد از درد و عـذابی که در آیات یاد شده بدان اشاره شده است، همین مقدار از عذاب است و آیات مذکور دلالتی بر شرطیت عذاب و آزار، بیش از این مقدار ندارد.
این ادعـا را نمیپـذیریم، زیرا خلاف ظهور آیات است. ظاهر آیات یاد شـده این است که نفس حـد تازیانه یا قطع عضو، عـذاب و آزار است یعنی عـذاب دادن و آزردن محکوم، با خود حـّد حاصل میشود نه با آثار و پیامـدهای بعـدی آن از قبیل ننگ و بدنامی. بلکه میتوان گفت، فهم عرفی و ارتکـاز عقلایی در بـاب کیفرهایی مثل زدن و قطع عضو، آن است که در این کیفرها، همان جنبۀ دردنـاک بودن و آزار جسـمانی آنهـا مورد نظر است تا از این طریق، مجرمان تأدیب شـده و دیگر مرتکب جرم نشونـد و نیز تأدیب آنان مایـۀ تن ّبه دیگران شود، چنانکه در مورد وعـده عـذاب و کیفرهای اخروی و یا آزار و شـکنجه هایی که طاغوتها و زورمداران پیوسـته اعمال میکننـد نیز همین غرض مورد نظر است.
این فهم عرفی به آن معنا است که در اینجا قرینۀ عقلی ارتکازی وجود دارد که ادلـۀ کیفرهایی ماننـد تازیانه و رجم را به این نکته منصـرف میکنـد که مراد از این گونه کیفرها، آزردن و عذاب دادن محکوم است و ِصرف شکل و صورت کیفر مراد نیست.
بر این اساس، حتی اگر در آیات شریفه، تعبیر عذاب و ایذاء هم نیامده بود بلکه تعبیرهایی مانند َجلد و قطع و ضرب آمده بود نیز ما به مقتضای همین قرینۀ نوعی و فهم ارتکازی، از آنها استفاده میکردیم که در مقام کیفر دهی، عذاب داشتن و دردناک بودن کیفر، شرط است. بنـابراین به مقتضـای طبیعت این گونه کیفرهـا، دردنـاک بودن و آزار داشـتن به انـدازه متعـارف، جزء مفهوم عرفی و ارتکازی آنها است و در این نکته جای هیچ تردیدی نیست...»
صفحه ى ٣۴۵ کتاب «بایسته هاى فقه جزا» در باره ی مجازات هایى مانند سوزاندن و از بلندى در افکندن، که در این مجازات ها هم از نظر این موجود، بى حس کردن محکوم «حرام» است:
«حاصـل کلام آنکه: اطلاق ادلـۀ حـدود و سـیره عملی متشـرعان و اطلاق فتواها و ارتکازهای فقهی و متشـرعی همگی دلالت بر آن دارنـد که در باب حدود و تعزیرات، اجرای کیفرهای جسـمانی بدون بیحسـی، حتی در صورتی که محکوم هم آن را در خواسـت کرده باشد، حرام نیست، چه رسد که او درخواست نکرده باشد. در این حکم هیچ فرقی میان حدود گوناگون وجود ندارد.
آری در مواردی مثل حـد تازیانه یا رجم یا سوزاندن یا در افکندن از بلندی، انجام عمل بیحسـی حرام است و باید محکوم از مطالبۀ آن منع شود. چرا که در این گونه موارد،از ادلۀ آنها اسـتفاده می شود که شارع به نوع آزار و عذابی که عادتًا از این کیفرها حاصل می شود نظر داشـته و لازم میدانسـته که محکوم به هنگام اجرای حـد، آن را احساس کنـد. اما در غیر از موارد یاد شده، حرمت بیحسـی یا وجوب منع محکوم از مطالبۀ آن ثابت نیست...»»
کتاب سید محمود هاشمی شاهرودی موجود است و در اینترنت نیز قابل مطالعه است.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تجمع گروهی از نوکیشان مسیحی در مقابل سفارت جمهوری اسلامی در سوئد

دو نوکیش مسیحی در بوشهر با اتهامات امنیتی برای اجرای حکم به زندان رفتند

بازدید نمایندگان از زندان اوین در سکوت، از ابهامات کم نکرد: ۴۳۸ نفر همچنان در بازداشت